گله

من گله دارم از خودم !

من دلم خیلی پره از دست خودم! 

من وقتی به پشت سرم نگاه می کنم حسرت نمی خورم ولی رد پای یه چیزایی رو پیدا می کنم که میگم کاش نبود! کاش اون حرف رو من نزده بودم.کاش اینجوری خطاب نکرده بودم کاش اونجوری نگاه نکرده بودم . 

دلم از دست خودم گرفته بود. ا 

ز اینکه چرا فلان وقت فلان حرف رو زدم چرا فلان فکر رو کردم چرا فلان اتفاق افتاد و باعثش من بودم؟

اما یادم اومد که همه ی اینا رو می شه گذاشت به حساب بزرگ شدن!  

هیچ کدوم از اون چیزایی که داشتم به خاطرشون خودم رو آزار می دادم فاجعه نبودن! فقط یه اتفاق بودن.یه پیشامدی که تو زندگی روزمره برای همه اتفاق می افته منتها برای هرکس یه مدل!

یادم اومد که هیچ کس کامل نیست.

یادم اومد که تا اشتباه نکنی کامل نمی شی.

یادم اومد مسئولیت من فقط تا اونجاست که عقلم و تجربه م قد می ده.بیشتر از اون رو دیگه خدا هم ازم اتنتظار نداره.

یادم اومد به هرکسی به اندازه ی خودش اهمیت بدم. هی دستم نره رو  scale ! آدمها رو نه بزرگشون کنم نه کوچیک.

خودم رو بخشیدم.

به همین سادگی، به همین خوشمزگی!

اینجا کجاست؟

انگار فقط زنبیل گذاشتم و رفتم تا... 

نه هستم. 

دوست داشتم اینجا یه جور دیگه باشه.دلم می خواست فضای اینجا برام مانوس باشه.همونجور خواستنی که دل کندن ازش سخت باشه، مثل نیمه شبهای تنهایی ، 

 مثل سکوت،  

مثل صدای دریای طوفانی،  

مثل رویا، 

 مثل لذت نوشیدن چای داغ با طعم هل ( شاید هم دارچین یا گل محمدی یا حتی بهارنارنج دوست داشتنی خودم) اون هم دم غروب وقتی هوا داره تاریک می شه زیر پنجره ی باز اتاق که آغوشش رو باز کرده برای سوز و سرمای هوای بیرون،  

مثل لذت حس کردن نم نم بارون روی صورتت،  

مثل کیف کردن از شنیدن صدای شر شر بارون... 

اینجا نه لینک می ذارم نه نظر خواهی.اینجا مال خودمه ، فقط مال خودم. 

مال دوست داشتنی هایی که کسی نمی تونه ازم بگیرتشون. 

مال غصه هایی که کسی نمی تونه به خاطرشون منو به تحمل کردن دعوت کنه. 

مال اشکایی که کسی نمی تونه جلوی ریختنشون رو بگیره. 

مال خنده ها و قهقهه هایی که کسی نمی تونه به خاطرشون محکومم کنه.    

مال دلتنگی هام. 

مال خاطراتم...

به نام خدای مهربون

سلام بهترین آغاز است