بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است

همیشه باید یک کسی یا یک چیزی یا یک جایی را داشته باشی برای تنهایی خودت ، برای خلوت کردن ، برای وقتهایی که همه غریبه می شوند  برای وقت هایی که به اندازه ی یک دنیا حرف داری ولی همه اش حس می کنی هیچ کس آنقدر نزدیک نیست که دقیقا بفهمد تو چه می گویی حتی خواهر عزیز تر از جانت که همیشه اینجور وقتها می گوید " بدم میاد که برای حرفات زیرنویس می ذاری! من می دونم منظوری نداری بگو!!! " 

می دانم خدا هست... خدا همیشه هست... حتی وقتی تو را تا یک قدمی رویای شیرینی برده باشد و دلتنگ تر از قبل بی هیچ اجابتی برگردانده باشد تا یکبار دیگر سر بر آستانش بگذاری و با اشکهایت بگویی که من می دانم تو مهربان تر از این حرفها هستی اما صبر من برای درک حکمت تو خیلی کم است خیلی.