ای رفاقت قدیمی ای طنین ناسروده یه نفر نبض صداتو از رگای ما ربوده

اگر بگویم خنده هایش را دوست ندارم شاید خیلی تلخ باشد یا باشم ولی ...خب اینطوری می گویم: "الآن" خنده هایش را دوست ندارم...شاید بعدا "باز هم" داشتم مثل آنوقتها...مثل همانوقتها. 

یکی دیروز یه کاری کرده (یا قبل تر که من دیروز متوجه شدم) که باید خوشحال بشم یا نهایتا بی تفاوت.ولی عصبانی شدم.خسته شدم...دوست نداشتم.حالا دیگه دوست نداشتم.نمی تونم بهش بگم نمی تونم. سخت بود برام ولی همه ی سعیمو کردم و تونستم که عکس العملی نشون ندم.