گله

من گله دارم از خودم !

من دلم خیلی پره از دست خودم! 

من وقتی به پشت سرم نگاه می کنم حسرت نمی خورم ولی رد پای یه چیزایی رو پیدا می کنم که میگم کاش نبود! کاش اون حرف رو من نزده بودم.کاش اینجوری خطاب نکرده بودم کاش اونجوری نگاه نکرده بودم . 

دلم از دست خودم گرفته بود. ا 

ز اینکه چرا فلان وقت فلان حرف رو زدم چرا فلان فکر رو کردم چرا فلان اتفاق افتاد و باعثش من بودم؟

اما یادم اومد که همه ی اینا رو می شه گذاشت به حساب بزرگ شدن!  

هیچ کدوم از اون چیزایی که داشتم به خاطرشون خودم رو آزار می دادم فاجعه نبودن! فقط یه اتفاق بودن.یه پیشامدی که تو زندگی روزمره برای همه اتفاق می افته منتها برای هرکس یه مدل!

یادم اومد که هیچ کس کامل نیست.

یادم اومد که تا اشتباه نکنی کامل نمی شی.

یادم اومد مسئولیت من فقط تا اونجاست که عقلم و تجربه م قد می ده.بیشتر از اون رو دیگه خدا هم ازم اتنتظار نداره.

یادم اومد به هرکسی به اندازه ی خودش اهمیت بدم. هی دستم نره رو  scale ! آدمها رو نه بزرگشون کنم نه کوچیک.

خودم رو بخشیدم.

به همین سادگی، به همین خوشمزگی!